معنی سوره سی ام

لغت نامه دهخدا

سی ام

سی ام. [اُ] (عدد ترتیبی، ص نسبی) در مرحله ٔ سی. سی امین. (فرهنگ فارسی معین): و چندان توقف نمود [عبداﷲ عامر] که جور را بستد در سال سی ام از هجرت. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 116).


یک سی ام

یک سی ام. [ی َ / ی ِ اُ] (اِ مرکب) سی یک. یک حصه از سی حصه. یک جزء از سی جزء چیزی.


سی

سی. [سی ی] (ع ص، اِ) مثل. مانند. || جای هموار و برابر. (منتهی الارب).

سی. (عدد، ص، اِ) پازند «سی » از پهلوی «سیه »، پارسی باستان «ثریثه»، اوستا «ثریست »، سانسکریت «تریچت « » هوبشمان ص 760»، کردی عاریتی و دخیل «سی »، افغانی «درش »، گیلکی و تهرانی «سی » سه بار ده، ده بعلاوه ٔ بیست. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). عددی است معلوم. (برهان). عددی است معروف که سه ده باشد. (آنندراج):
پس این داستان کش بگفت از خیال
ابر سیصد و سی و سه بود سال.
ابوشکور.
ز مصری و چینی و از پارسی
همی رفت با او شتر وارسی.
فردوسی.

سی. [س َ] (اِ) سنگ را گویند و به عربی حجر خوانند. (آنندراج) (برهان) (جهانگیری).

فرهنگ فارسی هوشیار

سی ام

(صفت) در مرحله سی سی امین.


یک سی ام

عددکسری سی یک


سی یک

یک سی ام یک جزو از سی جزو چیزی.

فرهنگ عمید

سی ام

آن‌که یا آنچه در مرتبۀ سی‌ واقع شده، سی‌امین،

فارسی به عربی

سی ام

ثلاثون


یک سی ام

ثلاثون

گویش مازندرانی

سی

عدد سی، گوشه

معادل ابجد

سوره سی ام

382

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری